پطرزبورگ: مهمانی سمبولیستی در یک شب زمستانی روسی
حزب به پسر دستور میدهد که با بمبی پدرش، سناتور حکومت، را به قتل برساند. اما نیکولا آپولونویچ بمب را دستکاری میکند و داستان به مسیری تازه میرود.
رمان پترزبورگ، یک مهمانی سمبولیستی در یک شب زمستانی روسی است که خواننده را به شهری پر از اضطراب و آشوب میبرد. در این شهر، بارش بیامان برف، پرچمی سرخ را بر روی درشکهای کرایهای به اهتزاز درمیآورد و مسافران مراسم مهمانی از پنجرههای درشکه به بیرون چشم دوختهاند، درست در چشمانداز یک پترزبورگ جدید.
در مراسم مهمانی، همه حضور دارند، از طبقه بالا تا آس و پاسها. آنچه این گردهمایی را متمایز میکند، میهمانان آس و پاس هستند که مدام از انقلاب سخن میگویند. این محفلی جوان نه ثروتمند بود و نه اهل مالاندوزی، بلکه نسلی از جوانان بود که با چند پشیز به سختی تحصیلاتش را به اتمام رسانده و از ادای کلماتی چون انقلاب و تحول لذت میبردند.
در پترزبورگ، سیر شخصیتی نیکولا از یک انقلابی پرشور تا عارفی آرام در یک روستای روسی به خوبی توصیف و بیان شده است.
درباره نویسنده
بوریس نیکلایِوچ بوگایِف (۲۶ اکتبر ۱۸۸۰ – ۸ ژانویهٔ ۱۹۳۴)، مشهور به آندری بیهلی، شاعر، رماننویس، نظریهپرداز و منتقد ادبی اهل روسیه بود. مهمترین اثرش، رمان پترزبورگ، از سوی ولادیمیر نابوکوف به عنوان یکی از چهار شاهکار بزرگ منثور قرن بیستم معرفی شده است.
برشی از کتاب
در سال 1913 نیکلای آپولونویچ کماکان پیاپی دشتها، مرغزارها و جنگلها را زیر پا میگذاشت، کار در مزارع را با رخوتی اندوهبار تماشا میکرد؛ با کلاهی نقاب دار؛ با کت شتری رنگ بی آستین دهقانها این طرف و آن طرف میرفت؛ با پوتینهایش که غژوغژ میکرد؛ ریش طلایی بی سبیل ظاهرش را دگرگون کرده بود؛ و طره ای نقره ای در کاکلش توی چشم میزد؛ این طره ناگهان پدیدار شده بود؛ چشمهایش در مصر آسیب دیده بودند؛ اکنون عینک آبی تیره به چشم میزد. صدایش خشن تر شده بود و صورتش آفتاب سوخته؛ چالاکی از حرکاتش رخت بربسته بود؛ تنهای تنها زندگی میکرد؛ هرگز کسی را دعوت نمیکرد؛ هرگز به دیدار کسی نمیرفت؛ در کلیسا او را میدیدند؛ این اواخر به خواندن آثار اسکاوارادای فیلسوف روی آورده بود.
پدر و مادرش مرده بودند.
0 نظر