پشتیبانی : info@bookche.ir
پیگیری سفارش : 0511823
  • "" را در عنوان کالا جستجو کن
  • "" را در زير عنوان جستجو کن
  • "" را در ناشر جستجو کن
  • "" را در مولف جستجو کن
  • "" را در مترجم جستجو کن

سرویس ارسال اکسپرس

سفر به مرکز زمین

زير عنوان :
آشنایی با ادبیات جهان 10
ناشر :
شابک :
9786008116851
كد کالا :
132743
مولف :
نوبت چاپ :
1
سال چاپ :
1400
قطع :
رقعی
نوع جلد :
شومیز
چاپ :
اریک فریبرگ
تعداد كل صفحات :
128
نوع كاغذ :
بالک
زبان متن :
فارسی
وزن (گرم) :
124
ابعاد :
13.5*20.5
790,000 ریال
موجود نیست

درباره کتاب  سفر به مرکز زمین

"سفر به مرکز زمین" ماجرای سفر یک استاد زمین‌شناسی است به نام پروفسورهادویگ که پس از یافتن نوشته‌ای اسرارآمیز بر تکه پوستی کوچک مصمم می‌شود با خواهرزاده خود، هری و با راهنمایی یکی از اهالی ایسلند به نام هانس از دهانه آتشفشانی خاموش به مرکز کره زمین راه یابد .آنها به دنبال رد مردی هستند که قرن‌ها پیش از دنیا رفته و مدعی شده که به مرکز زمین رسیده و بازگشته است .آنان در این سفر با حوادث بسیار مواجه می‌شوند و زندگانی می آموزند...
گم کردن راه، تشنگی طاقت فرسا، برخورد با شیئی عجیب غریب که به وسیله موجودی الکتریکی و ناشناخته هدایت میشود، نباتات غول آسا، مبارزه مرگبار با خزندگان زیرزمینی، توفان، کشف یک فسیل و داستان برخورد با موجود زنده آدم نما از ماجراهای هیجان برانگیز این سفر پرخاطره هستند که البته پروفسور و دوستان این مردان خستگی ناپذیر از عهده آن برمی‌آیند...

 نویسنده ای رو به آینده 

ژول ورن هفتاد و هفت سال (۱۹۰۵–۱۸۲۸) زندگی کرد، نزدیک به هشتاد داستان بلند و کوتاه و رساله ی پژوهشی و مقاله نوشته‌ است. شهرت او با سه داستان بلند مشهورش پنج هفته در بالن ، سفر به مرکز زمین و جزیره اسرار آمیز آغاز شد. در عصری که نویسندگان خوش قریحه و چیره‌دستی چون بالزاک ، دیکنز  ،الکساندر دوما ، تولستوی ،داستایفسکی ، تورگنیف ، فلوبر ،استاندال ، جورج الیوت ، امیل زولا و ده‌ها نویسنده نامدار دیگر زندگی می‌کردند، ژول ورن موفق شد جایگاه خود را به عنوان نویسنده  در میان این مشاهیر تثبیت کند.

گشتی در کتاب

شتابان با حداکثر سرعت رفتم. عمویم روی تخته سنگ بلندی ایستاده بود و به چیزی بر روی دیواره ی دهانه ی آتشفشان نگاه می کرد. او گفت : به این نگاه کن! و به کتیبه ای بر روی سنگ اشاره کرد 
- آرنه ساکنوسم! نگاه کن. او اینجا بود. حق با ما بود.
سنگ نبشته ای بر بالای دیوار بود . همان حروف رمز رون ها بود که در یادداشت های ساکنوسم پیدا کرده بودیم. من ناگهان احساس خستگی زیادی کردم. به هانس نگاه کردم . به میان چند سنگ نزدیک چیده و راحت گرفته و خوابیده بود . با خودم فکر کردم که . .  .

 

 

 

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر