کوه جادو
یک زندگی درونی بی نظیر در آن کوهستان زمستانی
هانس در چله تابستان از هامبورگ شهر زادگاهش برای دیدار سه هفته ای به داووس پلاتس در ایالت گراوبوندن سوئیس می رود تا یوآخیم فامیل بیمارش را ملاقات کند اما فضای آسایشگاه بیماران او را به تسخیر درمی آورد تا . . .
رویارویی با نظامیگری آلمان نازی
رمان با توصیفات وحشتناک از سرازیر شدن سربازان به کشتزارهای سوخته در آتش جنگ در هجوم خمپاره ها و تصاویر مهیب از اهریمن توپهایی که بر زمین مینشیند و فوران خاک، آتش، آهن ، سرب و انسانیت تکه پاره شده که محصول دانشی است در خدمت توحش، یک شمایل تکاندهنده و مرگبار از نظامیگری آلمان نازی ترسیم میکند و در دل این جشن جهانی مرگ سوال میکند، آیا یکبار دیگر عشق سر بر خواهد آورد.
درباره نویسنده
توماس مان، نویسندهی آلمانی متولد ۱۸۷۵ در جوانی تاریخ و ادبیات و اقتصاد سیاسی خواند و با پشتکار بالایی آثاری مانند تریستان، گرسنگان، تونیو کروگر، ساعت دشوار، در آینه، والاحضرت، فونتان پیر، شامیسو و مرگ در ونیز را به رشته تحریر درآورد. کوه جادو در سال ۱۹۲۹ جایزهی ادبی نوبل را برای این نویسنده به ارمغان آورد.
گشتی در کتاب
تنهایی مطلوب گردش را فراگرفته بود: عمیقترین تنهایی که به تصور می آمد، تنهایی ای که دل را از احساس وخامتی ناشناخته می انباشت، یکسو پرتگاهی بود پوشیده از کاجها، که در غبار برف پایان می یافت، و دیگر سو دامنه ای با شیبی تند، که در برفهای انبوه، مخوف، غول آسا، مدور و خمیده اش غارها و مغاک ها دهان میگشودند. چون بی حرکت می ایستاد تا صدای خود را نشنود، سکوت بینهایت بود، یک بی صدایی پنبه دوزی شده، ناشناخته، ناشنیده، که جایی دیگر هرگز پیش نمی آمد. نسیمی نبود که درختان را به کمترین وجهی تکان دهد، صدایی نبود، آواز پرنده ای به گوش نمیخورد. این سکوتی کهن بود که هانس کاستورپ، آنگاه که این چنین می ایستاد، بر آن گوش می خواباند- او بر چوبدستی تکیه داده و با دهان گشوده سر را بر شانه کج کرده بود، و برف همچنان خاموش و بی وقفه، آرام و بیصدا می بارید.
0 نظر