شمال ناکجا
قصه رفتن به آینده و بازگشتن از آن
از دهکده خبر میرسد که پدربزرگ گمشده است. میا و مادر به پورتهیون دهکده ساحلی میروند تا پدربزرگ را پیدا کنند. میا در ساحل به قایق ماهیگیری دختری به نام دی میرود و کتابچه خاطرات او را میخواند و یک نامه برای او مینویسد: دلم میخواهد با تو دوست شوم. دی در لوفسندز زندگی میکند در دو مایلی جزیره اصلی و نامه نگاری میا و دی شروع ماجراست....
درباره نویسنده
لیز کسلر، متولد 1966، نویسنده انگلیسی است که برای بچه ها داستانهای ماجرایی مینویسد.
گشتی در کتاب
لنگر قایق را در خلیج آن طرف بندر انداختیم. میشد آن را به بندر ببریم، ولی نخواستیم توجه کسی جلب شود و ببیند بدون اجازه قایق را برداشته و برده ایم.
به محض خاموش شدن موتور، کلید را زیر درپوش نیمکت قایم کردیم و تلوتلوخوران از قایق پیاده شدیم و به طرف ایستگاه قایقهای نجات دویدیم.
0 نظر